loading...
بدون عنوان .....
Omid بازدید : 0 سه شنبه 13 اسفند 1392 نظرات (0)

699666999999666999999666996666666996666699999666669966666699 
699669999999969999999966699666669966669966666996669966666699 
699666999999999999999666669966699666699666666699669966666699 
699666669999999999996666666996996666699666666699669966666699 
699666666699999999666666666699966666669966666996666996666996 
699666666666999966666666666699966666666699999666666669999666

- شمارهاي بالا را انتخاب كنيد 
Ctrl + F 

را بزنيد بعد 
شماره ی 9 را بزنيد حالا 
Ctrl + Enter 
را بزنيد

Omid بازدید : 16 سه شنبه 01 بهمن 1392 نظرات (0)

جوکهای خنده دار, دقت کردید, تا حالا دقت کردین که

تا حالا دقت کردین وقتی یه چیزی رو می خواین پیدا کنین عمرا پیدا نمی شه

ولی خیلی چیزای دیگه ای که یه عالمه قبل گم کرده بودین رو پیدا می کنین

 

°°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردی وقتی سرت درد می کنه
همه صداها چند برابر بلندترن و حتی صدای پای مورچه رو هم می شنوی

 

°°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردین وقتی تو تخت دراز می کشید اما خوابتون نمیاد
ساعت ها با هم سر صدای تیک تاک کل میندازن

 

°°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردین تا آدم شارژ نداره هی واسش اس میاد و هی ملت میس می ندازن و اینا
ولی وقتی آدم شارژ داره حتی به یکیم که اس می ده اون جوابشو نمی ده؟

 

°°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردین پلنگ صورتی ناف نداره؟

 

 °°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

Omid بازدید : 1 پنجشنبه 19 دی 1392 نظرات (0)

تو توالت بودم و تو حال خودم.. یک هو یکی محکم زد به در …. گفتم بله ..
دیدم داداشمه میگه اه تو اونجایی !!! گفتم پـَـ نـَـ پـَـ این صدای منشی توالته ..لطفا بعد از شنیدن بوق بفرمایین داخل.

 

./././/./././

مردای انگلیسی 1 زن دارن ، 1 معشوقه .
اما معشوقه شون رو بیشتر دوست دارن .

مردای آلمانی 1 زن دارن ، 1 معشوقه .
اما زنشون رو بیشتر دوست دارن .

و اما مردای ایرانی ... 1 زن دارن ، 3 تا معشوقه ، 6 تا صیغه ای ، 7 تا دوست دختر ...
آخر سر هم ننه شون رو از همه بیشتر دوست دارن ...!!!

 

././././././/.../

خانومه با ماشین ۲۰۶ زده به تیر چراغ برق، ماشین نصف شده!
به افسر میگه :من مقصر شناخته می شم؟ افسر :پَ نَ پَ علت حادثه انحراف به چپ تیر برق بود ایشون مقصرن

Omid بازدید : 23 پنجشنبه 19 دی 1392 نظرات (0)

بعضیا هستن یهو آنلاین میشن ؛

طی یه عملیات انتهاری تو ۵دقیقه, ۵۵تا پست میزارنُ آف میشن

امـریـکـا از اینا میترسه حمله نمیکنه….

.

.

.

پسر کوچولو بعد از رفتن به رختخواب: بابااااااا

پدر: بله؟

پسر کوچولو: میشه برام یه لیوان آب بیاری؟

پدر: نخیر نمیشه. قبل از اینکه بخوابی گفتم آب می خوری؟ گفتی نه.

۳ دقیقه بعد، پسر کوچولو: بابااااا تشنه امه، یه لیوان آب میاری؟

پدر: نخیرررر، اگه یه بار دیگه آب بخوای، میام یکی میزنم توی گوشت تا بخوابی.

۵ دقیقه بعد، پسر کوچولو: بابا…. میشه وقتی میای منو بزنی، یه لیوان آبم بیاری !

.

.

.

یکی اومده بهم پی ام داده

دلم میخواد بمیرم ..

مرتیکه مگه من عزراییلم ….؟؟ برو بمیر …..!

.

.

.

Omid بازدید : 1 پنجشنبه 19 دی 1392 نظرات (0)

اگر یک روزی قرار باشه که دیگه منو نبینی
آخرین حرفی که بهم میزنی چیه ؟
فقط یک جمله باشه !

 

 

≈≈≈≈≈≈≈اس ام اس پرسشی≈≈≈≈≈≈≈

 

 

اگر بتونی از صفات یا عادت بد من چیزی رو حذف کنی ،
چی رو انتخاب میکردی !؟
بدون رو دروباسی بگو !

 

≈≈≈≈≈≈≈اس ام اس پرسشی≈≈≈≈≈≈≈

 

 

اگه یه روز از زندگیت مونده باشه چه کار ناتمومی داری که انجامش بدی؟
واسه همه بفرست، جوابای جالب میگیری…
ولی اول جواب من !

 

 

≈≈≈≈≈≈≈اس ام اس پرسشی≈≈≈≈≈≈≈

 

Omid بازدید : 9 پنجشنبه 19 دی 1392 نظرات (0)

اعتراف های طنز و خنده دار خواندنی !

اعتراف میکنم بچه که بودم می خواستم برم دستشویی تی وی رو خاموش میکردم تا کارتون تموم نشه وبعد میومدم گریه میکردم به مادرم میگفتم کاره تو بود روشن کردی کارتون تموم شد

 

Omid بازدید : 7 یکشنبه 08 دی 1392 نظرات (1)

توجه داشته باشید که باید بدون مکث جواب بدید. فقط 3 ثانیه هر سوال


1) یک فروند هواپیما در مرز آمریکا و کانادا سقوط می کند. بازماندگان از سقوط را در کجا دفن می کنند؟

کانادا – آمریکا – هیچ کدام


2) یک خروس در بام خانه ای که شیب دوطرفه دارد، تخم می گذارد. این تخم از کدام طرف می افتد؟

شمال – جنوب – هیچ کدام


3) خانمی عاشق رنگ قرمز است و تمام وسایل او به رنگ قرمز است. او در آپارتمانی یک طبقه که قرمزرنگ است، زندگی می کند. صندلی و میز او قرمزرنگ است. تمام دیوارها و سقف آپارتمان قرمزرنگ هستند. کفپوش آپارتمان و فرش ها نیز قرمزرنگ هستند. تلویزیون هم قرمز رنگ است. سریع پاسخ دهید که پله های آپارتمان چه رنگی هستند؟

قرمز – آبی – هیچ کدام


4) پدر و پسری را که در حادثه رانندگی مجروح شده بودند، به بیمارستان می برند. پدر در راه بیمارستان فوت می کند ولی پسر را به اتاق عمل می برند. پس از مدتی دکتر می گوید من نمی توانم این شخص را عمل کنم، به علت اینکه او پسر من است. آیا به نظر شما این داستان می تواند صحت داشته باشد؟

آری – خیر – هیچ کدام


5) اگر چهار تخم مرغ، آرد، وانیل، شکر، نمک و بیکینگ پودر را با همدیگر مخلوط کنید، آیا کیک خواهید داشت؟

آری – خیر – هیچ کدام


6) آیا می توانید از منزلتان بالاتر پرش کنید؟

آری – خیر – هیچ کدام


7) یک کیلوگرم آهن چند گرم سنگین تر از یک کیلو گرم پنبه است؟

1گرم – 100گرم – هیچ کدام


8) مردی به طرف یک پلیس که در حال جریمه کردن اتومبیل بود، می رود و التماس می کند که پلیس جریمه نکند ولی آقای پلیس قبول نمی کند. به پلیس نه یک بار بلکه هشت بار بد دهنی می کند. جواب دهید که این مرد چند بار جریمه خواهد شد؟

8 بار – 9بار – هیچ کدام


9) اگر تمام رنگ ها را با هم مخلوط کنید، آیا رنگین کمان خواهیم داشت؟

آری – خیر – هیچ کدام


10) گرگی به بالای کوه می رود تا غرش شبانه اش را آغاز کند. چه مدت طول می کشد تا به بالای کوه برسد؟

دو شب – پنج شب – هیچ کدام


11) اگر به طور اتفاقی وارد کودکستان دوران کودکی تان شوید، آیا قادر به خواندن نوشتن و انجام جدول ضرب خواهید بود؟

آری – خیر – هیچ کدام


12) آیا امکان دارد یک نفر سریع تر از رودخانه می سی سی پی شنا کند؟

آری – خیر – هیچ کدام


13) آقای بیل اسمیت و خانم ژانت اسمیت از هم طلاق می گیرند. پس از مدتی خانم ژانت اسم اولیه خود را پس می گیرد. با این حال، پس از پنج سال با اینکه هنوز از آقای بیل اسمیت طلاق گرفته است، دوباره خانم ژانت اسمیت می شود. آیا این قضیه امکان پذیر است؟

آری – خیر – هیچ کدام


14) آقای جیم کوک مشکوک به قتل است ولی وقتی که پلیس از او سوال می کند که در موقع قتل کجا بوده است، آقای جیم می گوید در خانه مشغول تماشای سریال مورد علاقه ام بوده ام. حتی جزئیات سریال را برای پلیس شرح می دهد. آیا این موضوع ثابت می کند که آقای جیم بی گناه است؟

آری – خیر – هیچ کدام


15) یک شترمرغ تصمیم می گیرد که به وطنش بازگردد. چه موقع برای پرواز او به جنوب مناسب است؟

بهار – پاییز – هیچ کدام


16) جمله بعدی صحت دارد. جمله قبلی غلط است. آیا این قضیه منطقی است؟

آری – خیر – هیچ کدام


17) آیا امکان دارد که یک اختراع قدیمی قادر باشد که پشت دیوار را به ما نشان دهد؟

آری – خیر – هیچ کدام


18) اگر بخواهید یک نامه به دوست تان بنویسید، ترجیح می دهید با شکم پر یا با شکم خالی بنویسید؟

پر – خالی – هیچ کدام

 

 

Omid بازدید : 1 چهارشنبه 06 آذر 1392 نظرات (2)

کاش من هم مثل او بودم

ولی بعضی وقت ها خیلی دیر میشه

و دیگر وقت جبران نداری،خدایا

چرا با ما این طور میکنی

خدایا فقط یک بار فرصت جبران به ما بده

Omid بازدید : 10 سه شنبه 07 آبان 1392 نظرات (1)

نوشته شده توسط: ميثم ماندني ازغندي 
ارسال به 
دومین فرزند برومند حضرت علی و(۱) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ایشان باد، در خانه وحی و ولایت چشم به جهان گشود.
چون خبر ولادتش به پیامبر گرامی اسلام (ص ) رسید، به خانه حضرت علی (ع ) و فاطمه را فرمود تا کودکش را بیاورد. اسما او را در پارچه ای سپید (۲) (س ) آمد و اسما پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد، آن گرامی به گوش راست او اذان و به گوش چپ (۳) او اقامه گفت . به روزهای اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش ، امین وحی الهی ، جبرئیل ، فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد ای رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) چون علی برای تو بسان هارون (۵) که به عربی (حسین ) خوانده می شود نام بگذار. (۴)برای موسی بن عمران است ، جز آن که تو خاتم پیغمبران هستی .
و به این ترتیب نام پرعظمت “حسین ” از جانب پروردگار، برای دومین فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش ، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندی را برای کشت ، و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موی سر او (۶) فرزندش به عنوان عقیقه (۷) نقره صدقه داد.
حسین (ع ) و پیامبر (ص )
از ولادت حسین بن علی (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفی که پیامبر راستین اسلام (ص ) درباره حسین (ع ) ابراز می داشت ، به بزرگواری و مقام شامخ پیشوای سوم آگاه شدند. سلمان فارسی می گوید: دیدم که رسول خدا (ص ) حسین (ع ) را بر زانوی خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی ، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهای خدایی که نه نفرند و خاتم ایشان ، (۸) قائم ایشان (امام زمان “عج “) می باشد.
انس بن مالک روایت می کند: وقتی از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می داری ، فرمود:
بارها رسول گرامی حسن (ع ) و حسین (ع ) را به سینه می فشرد و (۹) حسن و حسین را، (۱۰) آنان را می بویید و می بوسید. ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است ، در عین حال اعتراف می کند که : “رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه های خویش نشانده بود و به سوی ما می آمد، وقتی به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست (۱۱) داشته ، و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است .
عالی ترین ، صمیمی ترین و گویاترین رابطه معنوی و ملکوتی بین پیامبر و حسین را می توان در این جمله رسول گرامی اسلام (ص ) خواند که فرمود: “حسین از من و من از (۱۲) حسینم
حسین (ع ) با پدر
شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپری شد، و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و به لقای پروردگار شتافت ، مدت سی سال با پدر زیست . پدری که جز به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگی نگذرانید، جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت . پدری که در زمان حکومتش لحظه ای او را آرام نگذاشتند،همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام این مدت ، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت می کرد، و در چند سالی که حضرت علی (ع ) متصدی خلافت ظاهری شد، حضرت حسین (ع ) در راه پیشبرد اهداف اسلامی ، مانند یک سرباز فداکار همچون برادر بزرگوارش می کوشید، و در جنگهای “جمل “، “صفین ” و “نهروان ” شرکت و به این ترتیب ، از پدرش امیرالمؤمنین (ع ) و دین خدا حمایت کرد و (۱۳) داشت . حتی گاهی در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می کرد.
در زمان حکومت عمر، امام حسین (ع ) وارد مسجد شد، خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن می گفت . بلادرنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: “از منبر (۱۴) پدرم فرود آی ….
امام حسین (ع ) با برادر
پس از شهادت حضرت علی (ع )، به فرموده رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع )مامت و رهبری شیعیان به حسن بن علی (ع )، فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع )، منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسین (ع ) که دست پرورد وحی محمدی و ولایت علوی بود، همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتی بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ ، امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتیها را تحمل نماید، امام حسین (ع ) شریک رنجهای برادر بود و چون می دانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین معاویه ، در حضور امام حسن (ع ) وامام حسین (ع ) دهان آلوده اش را به بدگویی نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسین (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوی معاویه بشکند و سزای ناهنجاریش را به کنارش بگذارد، ولی امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشی فراخواند، امام حسین (ع ) پذیرا شد و به جایش بازگشت ، آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاویه (۱۵) برآمد، و با بیانی رسا و کوبنده خاموشش ساخت .
امام حسین (ع ) در زمان معاویه
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و وصیت حسن بن علی (ع ) امامت و رهبری شیعیان به امام حسین (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبری جامعه گردید. امام حسین (ع ) می دید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام ، بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده ، سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامی و قوانین خداوند است ، و از این حکومت پوشالی مخرب به سختی رنج می برد، ولی نمی توانست دستی فراز آورد و قدرتی فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامی پایین بکشد، چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نیز وضعی مشابه او داشت .
امام حسین (ع ) می دانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگی قدرت بپردازد، پیش از هر جنبش و حرکت مفیدی به قتلش می رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر را پیشه ساخت که اگر برمی خاست ، پیش از اقدام به دسیسه کشته می شد، و از این کشته شدن هیچ نتیجه ای گرفته نمی شد.
بنابراین تا معاویه زنده بود، چون برادر زیست و علم مخالفتهای بزرگ نیفراخت ، جز آن که گاهی محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد می گرفت و مردم را به آینده نزدیک امیدوار می ساخت که اقدام مؤثری خواهد نمود. و در تمام طول مدتی که معاویه از مردم برای ولایت عهدی یزید، بیعت می گرفت ، حسین به شدت با او مخالفت کرد، و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولی عهدی او را نپذیرفت و حتی گاهی (۱۶) سخنانی تند به معاویه گفت و یا نامه ای کوبنده برای او نوشت .
معاویه هم در بیعت گرفتن برای یزید، به او اصراری نکرد و امام (ع ) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت …
قیام حسینی
یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامی تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین خواند،و برای این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبیت کند، مصمم شد برای نامداران و شخصیتهای اسلامی پیامی بفرستد و آنان را به بیعت با خویش بخواند. به همین منظور، نامه ای به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که برای من از حسین (ع ) بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان . حاکم این خبر را به امام حسین (ع ) رسانید و جواب مطالبه نمود. امام حسین (ع ) چنین فرمود:
“انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل (۱۷) یزید آن گاه که افرادی چون یزید، (شراب خوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتی ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند) بر مسند حکومت اسلامی بنشیند، باید فاتحه اسلام را خواند. (زیرا این گونه زمامدارها با نیروی اسلام و به نام اسلام ، اسلام را از بین می برند.)
امام حسین (ع ) می دانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است ، اگر در مدینه بماند به قتلش می رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفی از مدینه به سوی مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه ، همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید، در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت ، و این خبر تا به کوفه هم رسید. کوفیان از امام حسین (ع ) که در مکه بسر می برد دعوت کردند تا به سوی آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقیل ، پسر عموی خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفی را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بی سابقه ای روبرو شد، هزاران نفر به عنوان نایب امام (ع ) با او بیعت کردند، و مسلم هم نامه ای به امام حسین (ع ) نگاشت و حرکت فوری امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسین (ع ) کوفیان را به خوبی می شناخت ، و بی وفایی و بی دینی شان را در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می دانست به گفته ها و بیعتشان با مسلم نمی توان اعتماد کرد، و لیکن برای اتمام حجت و اجرای اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوی کوفه حرکت کند.
با این حال تا هشتم ذی حجه ، یعنی روزی که همه مردم مکه عازم رفتن به “منی ” بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام می خواست خود را به مکه (۱۸) برساند، آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزی با اهل بیت و یاران خود، از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت ، یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده ، بلکه علیه او قیام کرده است .
یزید که حرکت مسلم را به سوی کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده بود، ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران حکومت بنی امیه بود) به کوفه فرستاد. ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویی و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید ارعاب ، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت ، و مسلم به تنهایی با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت ، و پس از جنگی دلاورانه و شگفت ، با شجاعت شهید شد.
(سلام خدا بر او باد). و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه را علیه امام حسین (ع ) برانگیخت ، و کار به جایی رسید که عده ای از همان کسانی که برای امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسین (ع ) از همان شبی که از مدینه بیرون آمد، و در تمام مدتی که در مکه اقامت گزید، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت ، گاهی به اشاره ، گاهی به اعلان می داشت که : “مقصود من از حرکت ، رسوا ساختن حکومت ضد اسلامی یزید و صراحت ، برپاداشتن امر به معروف و نهی از منکر و ایستادگی در برابر ظلم و ستمگری است و جز حمایت قرآن و زنده داشتن دین محمدی هدفی ندارم .
و این مأموریتی بود که خداوند به او واگذار نموده بود، حتی اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیری خانواده اش اتمام پذیرد. رسول گرامی (ص ) و امیرمؤمنان (ع) و حسن بن علی (ع ) پیشوایان پیشین اسلام ، شهادت امام حسین (ع ) را بارها بیان فرموده بودند. حتی در هنگام ولادت امام حسین (ع )، و خود امام حسین (ع ) به (۱۹) رسول گرانمایه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود.

Omid بازدید : 28 سه شنبه 07 آبان 1392 نظرات (0)

در یک جای دور پیرمردی نارنجی پوش با عجله وارد بیمارستان شد و کودکی را روی دست داشت.. به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این بچه برسید.. پرستار گفت:این بچه احتیاج به عمل دارد.. هزینه ی عمل را باید بپردازید . . .

Omid بازدید : 29 دوشنبه 29 مهر 1392 نظرات (0)

    *شاید این دست

که از آن من است

روزی از خاک برون آموه

بر دامن تو جنگ زند

شاید آن دست * که از آن تو است

روی این دست برون آمده از خاک

سنگ زند

این پاسخ معرفت است

 

 که بر آن

دست برون آمد از خاک زند.*

 

 

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

Omid بازدید : 12 دوشنبه 29 مهر 1392 نظرات (0)

 پیامک های عاشقانه سرکاری

 چروک لبتیم بخند فنا شیم!

.
.
.
گوشیت خرابه؟ هرچی زنگ میزنم میگه مشترک موردنظر خوشگله گرفتنش مشکله!
.
.
.
مزن بر سر ناتوان دست زور / بزن بر سرش سنگ از راه دور!
.
.
.
.”””-.-”””-.
!!!!=I===I=======(==) :
( ,,,,-..___.’
سلام عزیزم …
از آهنگی که دارم با این گیتار برات میزنم خوشت میاد ؟!
.
.
.
() ()
( Ö )
(( ))
موش
,,,,_
o(. .)o
;(–);
میمون

(oo)
خوک
و حتی
>ماهی
دلشون برات تنگ شده و می خوان برگردی به باغ وحش
.
.
.
بی وفا دیگه دوستم نداری . . . خیلی خب ، قلادتو باز می کنم بری
.
.
.
هرکس به طریقی دل ما می شکند…
اما تو خیلی خلاقیت به خرج دادی آفرین!
.
.
.

Omid بازدید : 10 دوشنبه 29 مهر 1392 نظرات (0)

 اس ام اس جوک پ نه پ

  تو ایستگاه متروی آزادی یکی ازم پرسید اینجا آخرشه ؟ منم گفتم پـَـ نـَـ پـَـ نیم ساعت برای ناهار و نماز نگه داشته بعد دوباره راه میوفته !

•.•.•.•.•.•.•.•.•جوک پ نه پ•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•

رفتم پمپ بنزین به یارو میگم ۴۰ تا بزن !
میگه ۴۰ لیتر ؟
پـَـ نـَـ پـَـ ۴۰ تا قاشق چای خوری !
•.•.•.•.•.•.•.•.•جوک پ نه پ•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•

دارم رو تردمیل عینه خر میدووم ، یارو مبگه اینجوری میدویی لاغر کنی ؟
میگم پـَـ نـَـ پـَـ دارم واسه نقش آفرینی تو سری جدید میگ میگ آماده میشم … !
•.•.•.•.•.•.•.•.•جوک پ نه پ•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•

دست زدم به لوله بخاری گفتم این که سرده !!! مامانم گفت یعنی خاموشش کنیم ؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ وایسیم الان آقای ایمنی میاد میگه اشکال کجاست !

•.•.•.•.•.•.•.•.•جوک پ نه پ•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•
    داره مثل اسب دروغ میگه ، منم خندم گرفته برگشته میگه داری به من میخندی ؟
    گفتم پـَ نه پـَ کارم از گریه گذشته ، به آن میخندم !
  •.•.•.•.•.•.•.•.•جوک پ نه پ•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•

    استاد بهم داده ۴ ! رفتم پیشش میگم استاد میشه چند لحظه وقتتون بگیرم ؟
    میگه نمره میخوای ؟؟؟ گفتم پ ن پ واسه امر خیر مزاحم شدم ، مارو به غلامی بپذیر !
•.•.•.•.•.•.•.•.•جوک پ نه پ•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•

جلسه ی آخر کلاس بود ، بچه ها داشتن از استاد در مورد امتحان می پرسیدن که قراره چطوری سوال بده ! یکی پرسید : استاد جا خالی هم میدین ؟
استاد هم گفت : پ ن پ وامیستم بهم تیراندازی کنید !
•.•.•.•.•.•.•.•.•جوک پ نه پ•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•

رفتم بقالی میگم پودر ماشینی دارید ؟ میگه برای ماشین لباسشویی ؟
گفتم پـَـــ نــه پـَـــ برای ماشین سواری ، بریزم تو باکش هوارو کثیف نکنه !
•.•.•.•.•.•.•.•.•جوک پ نه پ•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•

یارو خودشو دار زده ، رفیقم میگه به خاطر مشکلات زندگی اینکارو کرده ؟
گفتم پـَـــ نــه پـَـــ میخواسته نیروی کشش طناب رو اندازه گیری کنه !
•.•.•.•.•.•.•.•.•جوک پ نه پ•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•

بهش میگم آب در هاون نکوب ! میگه یعنی کار بیهوده نکنم ؟؟؟
گفتم پـَـــ نــه پـَـــ ممکنه مولکولهای آب رو له کنی !
•.•.•.•.•.•.•.•.•جوک پ نه پ•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•

دارم تاریخ تولید و انقضای تن ماهی رو نگاه میکنم ، صاحب مغازه میگه : میخوای ببینی فاسد نشده باشه ؟
میگم : پـَـ نـَـ پـَـ میخوام ببینم تاریخ تولدش کیه تا واسه تولدش آکواریوم بزرگتر بخرم !
•.•.•.•.•.•.•.•.•جوک پ نه پ•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•
Omid بازدید : 11 دوشنبه 29 مهر 1392 نظرات (0)

 اس ام اس سرکاری نصف شب و ضد حال

 من الان آلمان هستم . میخواستم ببینم راست میگن وقتی اینجا روزه اونجا شبه ؟!...سلام خوبی ؟


•.•.•.•.•.•.•اس ام اس سرکاری نصف شب•.•.•.•.•.•.•

امشب برای شام میایم خونتون(ستاد ایجاد رعب و وحشت میان خسیس ها !)

•.•.•.•.•.•.•اس ام اس سرکاری نصف شب•.•.•.•.•.•.•

جیگرم ، نفسم ، همسرم ، همدستم و همپام درد می کنه ! یه دکتر خوب سراغ نداری !

•.•.•.•.•.•.•اس ام اس سرکاری نصف شب•.•.•.•.•.•.•

با سلام اینجا تهران است. ساعت ۳ بامداد … صدای مردم آزار !!!

•.•.•.•.•.•.•اس ام اس سرکاری نصف شب•.•.•.•.•.•.•

من آلان تو آمریکا هستم، می خواستم ببینم راسته می گن وقتی اینجا روز باشه اونجا شبه؟...می خواستم ببینم ساعت چنده؟ چون ساعتم خوابیده دلم نیومد بیدارش کنم!

•.•.•.•.•.•.•اس ام اس سرکاری نصف شب•.•.•.•.•.•.•

مخصوص بعد از ساعت ۳ صبح: .نصفه شب بخیر...خوابی؟ خوب اشکالی نداره، هر وقت بیدار شدی بهت می گم… بخواب

 •.•.•.•.•.•.•اس ام اس سرکاری نصف شب•.•.•.•.•.•.•

ببخشید بد موقه مزاحم شدم!!! می خواستم قربونتون برم باید از کدوم طرف برم!..خواستم ببینم ساعت چنده؟ چون ساعتم خوابیده دلم نیومد بیدارش کنم!

•.•.•.•.•.•.•اس ام اس سرکاری نصف شب•.•.•.•.•.•.•

ببین یکی میخواست از خواب بیدارت کنه من نذاشتم کار خوبی کردم؟

•.•.•.•.•.•.•اس ام اس سرکاری نصف شب•.•.•.•.•.•.•

Omid بازدید : 2 دوشنبه 29 مهر 1392 نظرات (0)

 اس ام اس های ضد حال ایرانی

 ابتدا خداوند زمین را آفرید سپس استراحت کرد ، بعد مرد را آفرید سپس استراحت کرد


آنگاه زن را آفرید سپس نه خدا استراحت کرد نه مرد نه زمین !!! ...

 

 

☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻

 

 

اسپانیایی ها میگن :

عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلندتر است !

ایتالیایی ها میگن:

عشق یعنی ترس از دست دادن تو !

ایرانی ها میگن :

"عشق سوء تفاهمی است بین دو احمق که با یک ببخشید تمام میشود!!

 

Omid بازدید : 1 دوشنبه 22 مهر 1392 نظرات (1)

 این تست فقط 3 پرسش دارد و جواب ها شما را شگفت زده خواهند کرد.

جواب ها را نخوانید زیرا مغز مانند چتر نجات عمل میکند، وقتی که باز است بهتر کار میکند.
اگر به جواب ها نگاه کنید نتیجه درستی نخواهید گرفت.
یک قلم و کاغذ بردارید و به سوالها پاسخ دهيد.
این یک تست صادقانه است که اطلاعات زیادی از خودتان به شما می دهد.
حالا شروع کنید.....!!!

1- نام های این حیوانات را به ترتیب علاقه خود قراردهید:
گاو
ببر
گوسفند
اسب
خوک

2- یک کلمه برای توصیف اسامی زیر بنویسید:
سگ
گربه
موش صحرایی
قهوه
دریا

3- به کسانی فکر کنید (کسانی که شما را بشناسند و برای شما مهم باشند) و آن ها را به رنگ های زیر ربط دهید ( افراد تکراری نباشند. برای هر رنگ، نام یک فرد).
زرد
نارنجی
قرمز
سفید
سبز

توجه: جواب های شما باید دقیقاً همانی باشند که مطلوب شماست
.

حالا تعابیر و تفاسیر جواب هایتان را بخوانید.

1-
گاو یعنی "کار."
ببر یعنی "غرور و فخر."
گوسفند یعنی "عشق."
اسب یعنی "خانواده."
خوک یعنی "پول."

2-
توصیف شما از سگ، "شخصیت شماست."
توصیف شما از گربه، "شخصیت شریک زندگی تان است."
توصیف شما از موش صحرایی، "شخصیت دشمن شماست."
توصیف شما از قهوه، "تعبیر شما از رابطه زناشویی است."
توصیف شما از دریا، "زندگی خود شماست."

3-
زرد : "کسی که هیچ وقت فراموشش نخواهید کرد."
نارنجی : "کسی که به نظر شما دوست واقعیتان است."
قرمز : "کسی که شما به او عشق می ورزید."
سفید : "جفت روح شما."
سبز : "کسی که تا آخر عمرتان او را به خاطر خواهید داشت."

Omid بازدید : 31 دوشنبه 22 مهر 1392 نظرات (0)

  دارم راه میرم…

 

یهو یه صدایی میاد…


_ داداش یه 
عکس از مامیگیری؟


_ منم میگم چرا که نه؟


دوربینو حاضر میکنم که چشمام میخوره به تو…کاره دنیارو ببین،من باید از تو وو کسی که تورو ازم دزدیده عکس بگیرم…


سعی میکنم به روی خودم نیارم 


اما،جالب اینجاست،تو حتی منو نمیشناسی…


من همونم، فقط موهامو بلند تر شده مثل روز های تلخم ، چهره ای که شکسته شد جوانیش بر باد رفت …

 

پیرش کردی …


مثل قدیما لبخند رو لبام نیست…


صورت همیشه صافم حالا پر از ریش شده …


شایدم کلا یادت رفته من کیم…


چه توقعی دارم…


ولی تو هنوز مثل گذشته زیبایی …


یادش بخیر میگفتی نمیتونی کسی رو جز من به اغوش بکشی 


امروز خودم عکسش را گرفتم

 

_ داداش اون دکمه هستش 


_ بله بله ( چیک چیک)


چه لب خند زیبایی زدی 


مثل همون روز که زدی تو سینه ام گفتی تو یه دیونه ای دیونه !!


_ داداش ممنون خیلی حال دادی 


_ خواهش میکنم قابلی نداشت 


راستی عشقم قابل نداشت ؟؟


یا ثبت خاطره شما هااا؟؟


یا تنها بودن هایم 


اره قابلی نداشت

راستی داداش نوش جونت !!

Omid بازدید : 9 دوشنبه 22 مهر 1392 نظرات (0)

  گاهی چنان خسته ای که بهترین ها هم شادتت نمی کنند

گاهی انقدر دلت گرفته که با هیچ و هیچ کسی ...

گاهی بی خودی بی خودی دوست داری فریاد بزنی...

گاهی انقدر پری که هر چی میگی خالی نمیشی...

و گاهی نگاهت دنبال کسی که هر چی میگردی پیداش نمی کنی...

و گاهی نگاهت بهش گره میخوره ولی انقدر شرمنده میشی که خیره میمونی به زمین...

و خسته از تمام جستجو ها میای سر خط که اصلا مال تو نبوده که دنبالش میگردی....

فقط همین............................

Omid بازدید : 1 دوشنبه 22 مهر 1392 نظرات (0)

 دلم گرفته ای دوست هوای گریه دارم


باز آسمان دلم ابری شد


صدوپنجاه وشش ماه ، چهارهزارو ششصدوهشتاد روز


عجب صبری دارم نه؟ آنهم در یک وضعیت


گویی در میان سیل غمها

 

تنها پناهگاه امن


سکوت ، تر شدن بیصدای چشمانم ،و زمزمه ی الحمدلله است

 

 

 

Omid بازدید : 1 دوشنبه 22 مهر 1392 نظرات (0)

 یاد میگیری هر دست دادنی به معنای رفاقت نیست


یاد میگیری تفاوت میان حرف و برف را


یاد میگیری اینکه عشق به زبان نیست  به زمان است


یاد میگیری هدیه‌ ها، معنی عهد و پیمان نمی‌دهند


یاد میگیری زمان گرانبهاترین چیزیه که داری  برای هر بی سروپایی صرفش نکن


یاد میگیری  ذره یی نور در تاریکی غنیمت است


یاد میگیری توهر شرایطی که هستی شاکر، قانع و مفید باشی


یاد میگیری شیطان آنقدر هم بد نیست در قیاس با بعضی ها


«حالا میفهم چرا سجده نکرد»


یاد میگیری به هرکسی دل نبندی و با خداحافظی ها نشکنی

 

یاد میگیری خیلی می ارزی

 

Omid بازدید : 17 دوشنبه 22 مهر 1392 نظرات (0)

 ﻧﻤﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ...


 


 

ﮐــﻪ ﮐـﻠـﻤـﺎﺕ ﺭﺍ نیازارم با درد 

 

 

 

دردی ﮐـﻪ ﺍﺯ ﺍﻥ ﻣــﻦ ﺍﺳـﺖ 

 

 

 

ﺗـﺎ ﺳـﮑـﻮﺕ ﺭﺍ ﺑـﯿـﺎﻣـﻮﺯم 

 

 

 

ﻧـﻤـﯽ ﻧـﻮﯾـﺴـم 

 

 

 

ﺗـﺎ ﺍﺣـﺴـﺎﺳـﺎﺗﻢ ﺭﺍ ﻣـﺤـﺒـﻮﺱ ﮐـﻨـم 

 

 

 

ﺗـﺎ ﻧـﺨـﻮﺍﻧـﯽ ، ﻧـﺪﺍﻧـﯽ 

 

 

 

ﮐـﻪ ﭼـﻪ ﻣـﯽ ﮔـﺬﺭﺩ ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـﺎ ﺑـﺮ ﻣــﻦ 

 

 

 

ﻣـﯽ ﺧـﻨـﺪم ، تایادم بماند 

 

 

 

ﺗـﻈـﺎﻫـﺮ ﺑـﻬـﺘـﺮﯾـﻦ ﮐـﺎﺭ ﺍﺳـﺖ 

 

 

 

ﺗـﺎ ﯾـﺎﺩﻡ ﻧـﺮﻭﺩ 

 

 

 

ﮐـﻪ ﺩﯾـﮕـﺮﺍﻥ ﻣـﺮﺍ ﺧـﻨـﺪﺍﻥ ﻣـﯽ ﺧـﻮﺍﻫـﻨـﺪ 

 

 

 

ﺗﺎ ﯾـﺎﺩﻡ بـﻤﺎﻧﺪ ﻣـﻦ ﺩﯾﮕـﺮ آﻥ امید ﺳـﺎﺑﻖ ﻧـﯿـﺴـﺘم 

 

 

 

ﺍﻥ ﺯﻣـﺎﻥ ﮐـﻪ ﻟـﺐ ﺑـﻪ ﺷـﮑـﻮﻩ ﺑـﺎﺯ ﮐـﺮﺩﻡ ﻭ ﮔـﻔـﺘـﻢ

 

 

 

ﺧـﺴــــﺘـﻪ ﺍم 

 

 

 

ﻭ ﺍﻥ ﻫــﺎ ﯾـﮑــ ﺑـــﻪ ﯾــﮑـــ ﺭﻓـﺘـﻨـﺪ 

 

 

 

ﺧـﺴـﺘـﮕـﯽ ﻫـﺎﯾـﻢ ﺭﺍ ﺗـﺎﺏ ﻧـﯿـﺎﻭﺭﺩﻧـﺪ 

 

 

 

ﻭ ﺍﮐــﻨـﻮﻥ ﺍﯾــﻦ ﻣـﻨـم 

 

 

 

ﻫـﻤـﺎﻥ ﺩﻟـﺘـﻨـﮕـﯽ ﮐــﻪ ﺩﻟـﺶ ﻣـﺪﺍﻡ ﺷــﻮﺭ ﻣـﯽ زند

 

 

 

اما بــــاز 

 

 

 

ﻟــﺒــﺨـﻨـﺪ ﻣـﯽ ﺯﻧــم

 

 
Omid بازدید : 30 دوشنبه 22 مهر 1392 نظرات (0)

  این روزها من

خدای سکوت شده ام

خفقان گرفته ام تا

آرامش اهالی دنیا

خط خطی نشود...

اینجا زمین است

اینجا زمین است رسم آدمهایش عجیب است

اینجا گم که میشوی

بجای اینکه دنبالت بگردنن

فراموشت میکندد ...

دلتنگی چه حس بدی است....

تنهایی چه حس بدی است

کاش...

پاره ای ابر میشدم

دلم مهربانی می بارید

کاش نگاهم شرار نور میشد

اشتی میدادش

و

که دوست داشتن چه کلام کاملی است

و

من...

چقدر دلم تنگ دوست داشتن است ...

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    نظرسنجی
    نظر خودتون برای سایت چه گونه است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 32
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 22
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 9
  • بازدید ماه : 9
  • بازدید سال : 27
  • بازدید کلی : 1,775